سلام ..........
ممنون از این همه نظری ک برام میزارین .............
عکسای باحالی تو ادامه مطلبمه ..........
پشیمون نمیشین از دیدنش.
فعلا
ادامه مطلب
سلام ..........
ممنون از این همه نظری ک برام میزارین .............
عکسای باحالی تو ادامه مطلبمه ..........
پشیمون نمیشین از دیدنش.
فعلا
سلام ....
خوبین ؟
ی نظر سنجی گذاشتم ولی کسی جواب نمیده ......
لطفا جواباتونو ثبت کنین....
دوس دارم نظرتونو بدونم ...
سمته چپ وبلاگم زیره جعبه پیاماس ...
منتظر جواباتون هستم ....
بای
سلام ....
خوبین ؟
خواستم ی چیزی بگم ......
تو وبلاگم ک میاین صفحه های قبل هم برین .......
اونجاهم مطالب جالبی گذاشتم .......
بای.
رو به این جاده به بن بست برو .. یه نفر میونمون هست ! برو
این صدا رو خاطرت از یاد برد .. بس که من خوندم و آواز نشد
همه ی سعیمو کردم مگه نه .. من به هر دری زدم باز نشد
دست تو رو شد ولی من باختم .. بس که بازی تو بی قاعده بود
همه راز دلمو فهمیدم .. بس که این کار تو بی فایده بود .
رو به این جاده به بن بست برو .. یه نفر میونمون هست ! برو
شک ندارم که تو برمیگردی .. فرصت خوب من ! از دست برو
تو هنوزم با تنم غریبه ای .. من به عطر تنت عادت دارم
تو کنار من دروغی ولی .. من کنار تو حقیقت دارم
باورم نمیشه که غمگینی .. اینکه میخندی به من یعنی نه
از تو میپرسم بگی شاید تو هم .. و سکوتت دائما یعنی نه
رو به این جاده به بن بست برو .. یه نفر میونمون هست ! برو
شک ندارم که تو برمیگردی .. فرصت خوب من ! از دست برو
قالبمو ک نگاه میکنین
میگین معلومه وبلاگش بچگونس و مطالبش شاد و خنده دار
مطالبمو ک میخونین
میگین چ دله پری داره ک اینارو میزاره اینجا
من دلم خیلی پره
پره از هه چی
لبریز شده
لبریز از دلخوری ها
لبریز از سختی ها
ایناروک الان نوشتم از هیجا کپی نکردم .....
همش حرفه خودمه
بغضه تو گلومه .....
الان ک دارین این مطلبو میخونین حتما بهم میخندینو میگین
( اول درست حدس زدم واقعا بچس )
آره
من بچم
شماها بزرگین
کاش منم بزرگ شم
ولی ن
نمیخوام بزرگ شم
بمیرم راحت ترم
پس
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
من نمیخوام خودکشی کنم
چون ب ی نفر قول دادم ک اینکارو نکنم
وچون قسم خوردم زیرش نمیزنم
پس لطفا
خواهشا
التماس میکنم
منو بکش........
از زندگی خلاصم کن
ازت ممنون میشم اگه اینکارو بکنی .......
هوای سرد دلها ، در آغوش گرم عشقها!
با دلی نا امید از همه چیز ، با لبی خشکیده از یک چیز و این حادثه ی ناچیز
این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است ،
خیالش از همه چیز آسوده است اما
دلش در خیالات باطل به خواب رفته است!
هم خواب و هم بیداری ! خواب و بیداری اش مثل هم است ،
تمام فکرش پیش دل است ، تمام ذکرش آه غم است ، تمام حرفها کلام آخر است
قفسی به وسعت یک دنیا ، بی اعتقاد از همه چیز ، در دل او خدایی نیست
از اینکه تنهاست ، تنهاتر است ،
آن گرگ گرسنه از او عاشقتر است ، این خاک آلوده نیز از دلش پاکتر است
فرار از عشق، گریز از انتظار ، نه معتقد است به فردا ،
نه دل بسته است به دیروز، انگار امروز برایش روز آخر است
اگر دستش به غنچه ای برسد ، خشک میشود ،
اگر به گلی خیره شود ، آن گل پر پر میشود،
اگر به چشمه ای برسد کویر همراه او میشود
و این سرنوشت او نیست ، این خواسته ی اوست
به کجا میروی ، با این دل شکسته به کجا مینگری ،
نه دستی است که دستهایش را بگیرد ،
نه چشمی است که با دلسوزی او را ببیند !
چون دلی سوخته تر از قلب او نیست،
آنقدر حقیر است که از نزدیک هم وجودش را نمیتوان دید
این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است
بمان و به امید گذشته ها بنشین ،
تو که فردا را نمیبینی ، همه روزهایت مثل هم است
مدتی است از شکسته شدن این دل گذشته ،
هنوز قطره هایی از اشکهای آن روزها بر چشمانم نشسته ،
حالم بهتر نیست از این دل خسته ...
نمیدانم کیستی ، غریبه ای یا آشنایی ، تنها میدانم تو برای دلم یک بی وفایی
نه به فکرت هستم نه در حال فراموش کردنت ، شاید دلم باشد در حال یاد کردنت
یاد میکند از تویی که از یاد برده ای مرا ، از یاد برده ای حتی بی وفایی ات را ،
از یاد برده ای یاد مرا ، سوزانده ای همه خاطره ها را ...
مدتیست از آخرین دیدارمان گذشته ، هنوز سرنوشت همه درها را بر رویمان نبسته ،
تا دلم ببیند لحظه رفتنت را ، تا دلم از یاد نبرد که چگونه پشت کردی
به من و با دل سنگت تنهایم گذاشتی و رفتی
آه این دل ،حسرت روزهای با تو بودن است ،
حسرت روزهایی که چه عاشقانه دوستت داشتم ،
برایت میمردم ، و تو نیز بی رحمانه مرا جا گذاشتی
آه این دل ، آخرین نفسهایی است که از عشق تو میکشم ،
آخرین هوایی است که از عشق تو جا مانده و
آخرین لحظه هاییست که یاد تو را در دلم تحمل میکنم...
من که هر چه میخواهم فراموشت کنم نمیتوانم ،
کاش مثل تو میتوانستم آنطور فراموش کنم که حتی نام عشق گذشته ات را نیز به یاد نداری ...
آنگونه که تو مرا شکستی ، هر سنگدل دیگری بود پشت سرش را هم نگاهی میکرد ،
که حتی لحظه پرپر شدن آن دلشکسته را ببیند ،
تو که مرا شکستی دیگر نگاه نکردی به پشت سرت ،
راه خودت را رفتی و من هم گفتم این دل شکسته ام فدای سرت ...
آه این دل به سردی آن لحظه هایی است که گذشته،
اما یادش در قلبم یخ بسته است
و این دلتنگی ها ، آخر خط همه دلواپسی ها،
رسیدن به آنچه برای رسیدنش لحظه ها را میگذرانیدم و خاطره ها
بر زندگی مان نقش میبندد به امید آن روزی که عشقمان نقش بر آب نشود
کاش میشد از همان آغاز مال هم بودیم ،
نه اینکه نیمی از عمرمان گذشته باشد و همدیگر را پیدا کرده باشیم
این تویی عشق بی همتای من ، لحظه به لحظه با تو ، تویی نفسهای من
کاش همیشه رنگ عشق در تصویر زندگی مان پر رنگ باشد ،
نه اینکه بی وفایی بیاید و لطافت عشقمان را خدشه دار کند
کاش همیشه دلت مثل دلم بود ، همیشه بی قرار و منتظرت بود ...
و این تویی عشق جاودانه من ، لحظه به لحظه لمس شاعرانه من ...
تمام احساس من خلاصه ایست از مهربانی هایت که هوای عشق تو را دارد ،
راز نگاه تو را دارد ، مثل چشمه ای زلال در قلبم میجوشد و در احساس تو جاری میشود ...
و این شور عشق آخر خط همه ی دلتنگی هاست ،
که رسیده ایم به جایی که نقطه آرامش است ،
رسیده ایم به جایی که تنها خواسته ی ما همان آرامش است ...
هر جا میروم عطر تو پیچیده در آنجا ،
و مست دیدار با چشمان ناز تو میشوم ، من در آن لحظه یک دیوانه میشوم
گاهی فکر میکنم لایق تو نیستم ، و میدانم ارزش تو بالاتر از این است که
احساسم را به پای تو بریزم
و این وابستگی ها ، آخر خط همه خستگی ها رسیدن به آغوش هم است ،
و این ما هستیم که راز عشق را برای هم زمزمه میکنیم ،
آنگاه که همدیگر را در آغوش هم میفشاریم...
بی خیال تر از همیشه ای ، بی وفاتر از گذشته ای ،
با آن دل سنگت مرا تنها گذاشتی و داری میروی...
نه فکر آنکه مرا وابسته کرده ای به خودت ،
نه یاد آنکه خاطره ها نمیسوزاند دلت ...
و میسوزاند دل من را هر چه خاطره بینمان گذشته ،
و عذاب میدهد این دل خسته ...
خواستم لحظه ای به بی تو بودن فکر کنم ،
دیدم که نمیتوانم ، چه برسد به اینکه تو اینک داری میروی
و مرا پشت سرت جا گذاشته ای...
همیشه با هم ، همه جا در کنار هم بودیم ،
حالا در باورم نیست که دیگر تو را نخواهم دید...
نرو از کنارم ، مثل این است که انگار باید عمری از غم نبودنت بنالم،
اما اگر زنده بمانم ، اگر از درد نبودنت طاقت بیاورم ،
منی که از همان لحظه ی رفتنت مثل ابر بهار میبارم
با اینکه دلم را شکستی ، به پای این دل خسته ننشستی ،
عهد دروغین با دلم بستی ، اما هنوز دوستت دارم !
هنوز هم به خیال داشتن دل سنگت ، دل به رویاهای با تو بودن بسته ام ،
هنوز هم به خیال اینکه شاید دوباره بیایی ،
میروم به جایی که مرا تنها گذاشتی و رفتی ،
مینشینم به انتظارت، مینگرم به رد پاهایت ، هنوز مانده جای اشکهایم ،
هنوز پیچیده بوی عطر بی وفایی هایت....
حتی اگر سایه ای را از دور دستها ببینم خوشحال میشوم ،
میدوم به سویت ، تا میرسم غریبه ای را میبینم به جایت ،
دلم سرد میشود، نگاهم خسته نمیشود
و باز هم مینشینم چشم به راهت....
مدتها گذشت ، آنقدر نشستم چشم به راهت که دیگر چشمهایم سویی نداشت ،
روزی آمد که از کنارم رد شدی و رفتی و من عطر حضورت را حس کردم ،
تو مرا نشناختی اما من با همین چشمهایم نابینایم تو را احساس کردم...
سهم من از با تو بودن شکستن بود ، از قلبت به من کوله باری از غمها رسید
از قلبت به من لحظه هایی رسید مثل این
لحظه که همچنان اشک میریزم از اینکه دیگر نیستی
طعمه ی سرنوشت شده ام ، و زندگی آنقدر بی خیال است که جان مرا نمیگیرد
عشق هرگز نمیمیرد و تو هیچگاه دوباره نمی آیی
امروز میگذرد و تو هیچگاه مرا نمیخواهی ، دیروز گذشت
و من تو را فردا هم نخواهم دید
پس چه فایده دارد با نفسها رفتن ، با آه کشیدن ماندن
بمانم که بسوزم ، یا نمانم که چشم به نبودنت بدوزم؟
خشکیده تر از آنم که کویر باشم ، گرفته تر از آنم که ابری باشم
و من یک تنهای دلگرفته و دلم آرزو به دل مانده
دلم گرفته ای خدا ، امروز را میگذرانم تا بگذرد ،
تا فقط تمام شود ، شاید فردا به اعتقاد این دل خوش خیال تو را ببینم
هر چه به این دل میگویم بی خیال ،
دلم به خواب رفته در خیال این آرزوی محال
دلم گرفته از تو و این دنیای بی حیا ،
از تو که رفتی و از دنیایی که تو را بی وفا کرد ،
تنها غم نبودنت را سهم این دل بی گناه کرد ، و دل من را بازیچه دست آن دل بی وفایت کرد
اگر مثل سنگ هم بودم میشکستم،
و اینک شکسته ام و حبابی هستم در هوای دل گرفته ی این عالم
هیچکس نمیفهمد ، نمیداند ، نمیخواهد که بداند چه حالی ام ،
نمیخواهد که بفهمد خیره به چه راهی ام،
همه دور از من و من تنهاتر از تنهایی ، همه گفته بودند روزی تو تنها میمانی،
من نفهمیدم ، نخواستم که بدانم روزی تو می آیی
و میشکنی دلم را ، بهتر است تو هم نخوانی این شعر نیمه تمامم را....
دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام ،
تو را میخواهم ای تو که آنقدر دور شده ای
از من که دیگر نمیبینمت ، و این قلب من است که شاید حسرت داشتن
تو را برای همیشه داشته باشد
دوستت دارم ای تو که هر چه فکرش را میکنم برای من برای قلبم و احساسم
مثل و مانندی نداری
و می آیم به سویت ، دنبال میکنم عطر و بویت ، پا میگذارم جای قدمهایت
تا شاید در این راه دوباره همسفرم شوی ، دوباره نفس بدهی
به تنی که آنقدر رفته که بی نفس است
نمیخواستم هرگز در راه عشق تو بسوزم ، دلم میخواست با تو بمیرم ،
با تو بروم به سوی روشنی ها
دوستت دارم ای پاکترین لحظه ی زندگی ام ، دور از تاریکی ها
فرار از هوس ها ، لذت تو را داشتن و لذت آنچه در این دنیا هیچ چیز بالاتر از آن نیست
با ارزش تر از تو نیست در این دنیا ، بعد از تو هیچکس نیست جز خدا
تو که رفتی ،من احساس تنهایی نمیکنم ، تو در قلبمی من این جرم شکستنت را شکایت نمیکنم
ای تو که در قلبمی ،میدانستم که اگر قلبم را بشکنی
خودت خواهی شکست ، قلبم را جدا از خودم دانستم، شیشه ی وجودم شکست
غمها را خودم کشیدم و همه چیز به خیر گذشت
دوستت دارم ای عاشقانه ترین شعر زندگی ام
و مینویسم برای تویی که حتی اگر خاطره شوی همیشه جایت در قلبم میماند
اگر برای همیشه رفتنی شوی ، همیشه برایت میمانم
میمانم تا فکر نکنم نیستی ، به خیال اینکه شاید بیایی
به خیال اینکه شاید سری به قلبم بزنی و حالی از دلتنگی هایم بپرسی
حال و روز مرا نمیبینی ، این لحظه شماری ها را نمیبینی
من هنوز دنبال توام ، هنوز هم در پیچ و خم جاده زندگی چشم انتظار آمدن توام
دوستت دارم ای تو که نمیدانم کجایی ،
یادی از من میکنی یا در حال فراموش کردن مایی
نمیدانم ،میدانی که دوستت دارم ، یا شاید این حس را تنها من به تو دارم....
دوستای گللللللللللللللللللللللللللللللللللللللم
براتون عکسه جنیفر لوپزو آپلود کردم گذاشتم تو وبلاگم
اخه خودم خیلی دوسش دارم ......
سلام دوستای گلم .....
براتون عکسای انریکه اگلسیاس رو زدم تو ادامه مطلب .....
امیدوارم شماهم دوسش داشته باشین ......
میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ، همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد
آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ، بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی
اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی
تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ، رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ، رویایی که همان دنیای من است، و تویی که همان دنیای منی….
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ، همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ، به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری
اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری
که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم
همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو
تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام
دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ، دیروز گذشت و آخرش امروز است!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم ، تصویری مثل آن نقاشی دیروز
تا به یادگار بماندو این یادگاری مثل یک خاطره بماند ، تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم ، نه خاطره ای از گذشته ، خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان که همیشه تا ابد در قلبمان به یادگار بماند!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
تو برای من عشق نمیشوی ، تو برایم آنچه که میخواستم نمیشوی
از همان اول هم نباید به تو دل میبستم ، میدانستم روزی تمام میشوی
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای
همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای
گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای
گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام
مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم
تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
غنچه عشق وا شد و تو را درون آن دیدم ، شبنمی شدم و بر روی تو باریدم
تا در اعماق قلبت بنشینم و با عشق و محبتت زنده بمانم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ، میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد
همچنان ادامه داشته باشد….
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد
همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد
همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد
حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مثل امواج دریا آمدی و ساحل قلبم را در میان خودت گرفتی ، همدیگر را دیوانه کرده بودیم با نوازش های هم ، آن سکوت عاشقانه رابه یاد داری در لحظه بوسیدن هم؟
آنقـــــدر دلـــم را شکسته انـــد
کـــه تمام راه هــای منتهی بـــه دل خــراب شـده است
چندیست تــابـــلو زده ام
کارگران مشغول کارنـــد آهسته بــرانید
نـــه بـــرای دل شکسته ام
بــــــرای شما کـه از زخـم دلـــم زخــم بـــر نــداریـــد
مثل اون لب های بسته که دیگه حرفی ندارم
مثل این دست های بی جون که به هم پناه میارن
مثل اون خاطره ای که تو نگاه آینه مرده
مثل اون ترانه ای تورو یاد من آورده
خسته از ندیدن تو
چرا قسمتم نمی شه لحظه رسیدن تو
بی وفا ، رفتی؟
حرفهای آخرت را زدی و رفتی ؟
میگذاشتی من نیز حرفهایم را برایت بگویم
لحظه ای صبر میکردی تا برای آخرین بار چشمهایت را ببینم ،
حتی اگر شده در خیالم دستهایت را بگیرم
چه راحت شکستی دلم را ، حتی نشنیدی یک کلام از حرفهایم را ،
چه راحت پا گذاشتی بر روی دلم ،حالا من مانده ام و تنهایی و یک دریای غم
چه آسان دلکندی از همه چیز ، نه دیگر بی تو در این دنیا جای من نیست …
به جا ماند خاطره های شیرین در لحظه های با هم بودنمان و همه ی این خاطره ها در یک لحظه بر باد رفت …
صبر میکردی اشکهای روی گونه ام خشک شود و بعد میرفتی ، حتی تو برای آخرین بار هم که شده آرامم نکردی …
گفتی خداحافظ و رفتی ، چقدر تو بی وفا هستی….
تو با اومدنت روشنایی رو به زندگیم آوردی و با رفتنت منو توی ظلمت
و ســیاهی تنها گذاشتی.كاش هیچ وقت چشامو باز نمی كردم و این
روشنایی رو نــمی دیدم.میدونم اینا برات یه مشت چرت و پرته،اما تو
فكر نكن من دارم این چرت و پرتارو بـــرای دلـــخودم می نـویسم كه
حرفام توی دل بمونه. . . ایـنم خــودت یادم دادی.اون روز كه اینجا رو
ساختم اینقدر دوستت داشتم كه می خواستم یه جوری به همه
بگم كه چقدر دوست دارم....اما افسوس .
دوباره تنها شده ام ، دوباره دلم هوای تو را کرده .
خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم .
به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم .
دوباره می خواهم به سوی خاطراتم بیایم .
تو را کجا می توان دید؟
در آواز شب آویز های عاشق ؟
در چشمان یک عاشق مضطرب ؟
در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته ؟
دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند ، برای تو نامه بنویسم . .
و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی
ای کاش می توانستم خودم را برای تو معنا کنم و از گوشه های افق برایت آواز بخوانم .
کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم .
می ترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند و حرفهای ناگفته ام هرگز به دنیا نیاید .
می ترسم نتوانم بنویسم و کسی ادامه ی سرود قلبم را نشنود .
می ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد وتازه ترین شعرم به تو هدیه نشود .
دوباره شب ، دوباره طپش این دل بی قرارم .
دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد .
دلم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و من تو را میان چشمهایم بنشانم .
دوباره شب ، دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم پر نمی شود .
دوباره شب ، دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته .
دوباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت ، دوباره من و یک دنیا خاطره ...
ارزش یک احساس به شدت آن نیست به مدت آن است ...
من تو را به مدت بودنم دوست دارم ...
ای عزیز دل ... دوستت دارم ... نه فقط به خاطر چراغانی چشمانت
به خاطر تمام آنچه بر من ارزانی داشتی ...
عشق را ... چگونه بودن را ...
دوستت دارم ، و همیشه خواهم داشت ...
قشنگ نازنين من كه تو باشي ديگر از هيچ نگاه هراساني هراس ندارم
قشنگی دوست داشتن را ، سرمشق دلها مي كنم .
تا تو هستي دلم براي كسي تنگ نمي شود .
عزيزم تا هستي با ياد تو زندگي برايم خوشبختي بزرگ است .
مرا هميشه و همه جا در كنار خود احساس كن . كه من هميشه كنار توام .
به دستهايت علاقه و حس بخصوصی دارم چون لبريز از محبت اند .
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …
دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است
دلم برای کسی تنگ است که نیز نمی دانم او کیست
دلم برای کسی تنگ است که نیز می دانم روزی می اید
و خدا زن را از پهلوی چپ مرد آفرید.
آری ، خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید
نه از سر او ، تا فرمانروای او باشد.
نه از پای او ، تا لگد کوب امیال او گردد.
بلکه از پهلوی او ، تا برابر با او باشد
و از زیر بازوی او ، تا مورد حمایت او باشد
و از نزدیکترین نقطه به قلب او ،
تا معشوق و محبوب او باشد.
یادت هست می گفتی : اگر تركم كنی روزی ، تمام عمر خاموشم ؟
به یادت هست می گفتی : نرو هرگز كه من بی تو فراموشم؟
به یادت هست می گفتی : كه هر لحظه ، شبها ، صدایت هست در گوشم ؟
كنون آن روزها رفته
، تو هم رفتی ،
اینك من شدم تنها ،
اسیر دردها ،
غمها تمام روزها ،
شبها ،
ماهها ...
شكسته در گلو بغضم ،
به یادت اشك می ریزم
به یادت ای وجودو هستی من
به یادت میمیرم
به یادت ای امید من
اکنون دور از آشیان میمیرم
به چه می خندی عزیز !؟
به چه چیز !؟
به شكست دل من... !
یا به پیروزی خویش !؟
به چه می خندی عزیز !؟
به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد !؟
یا به افسونگریِ چشمانت...
كه مرا سوخت و خاكستر كرد...!؟
"به چه می خندی تو...؟"
به دل ساده ی من می خندی !؟
كه دگر تا به ابد نیز به فكر خود نیست !؟
به جفایت كه مرا زیر غرورت له كرد !؟
به چه می خندی عزیز !؟
به هم آغوشی من با غم ها
یا به ...!
خنده دار است...بخند !!!
پارسال زیر باران، با او راه می رفتم ...
امّا...
امسال، راه رفتنش را با دیگری، زیر باران اشکهایم دیدم...
شاید باران پارسال، اشکهای شخصی دیگر بود!!!
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودن
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق
سکــوتی است در برابر همه اینها !!!
خیلی ها نفرین میکنن ... تلافی میکنن... اما نه ... نفرین من ... الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره ... تلافی من .... میرم تا به اون برسی ... سره راهت نباشم ... راستی ... قد من دوست داره ...؟
زرد آبی قرمز سفید مشکی
نمیدانم از کدام
رز...
برایت هدیه بیاورم تا در خاطرت بمانم
ای آنکه که
اشکهای
شبانه ام از آن توست...
کدامیک از ما بدجنس تریم؟
من؟
که آرزوی کشیدن موهایت یکدم رهایم نمی کند؟
یا تو؟
که همیشه هوس کندن گوش هایم آزارت می دهد؟
بدجنس!!
کدامیک بچه تریم؟
من؟
که کودکانه بهانه چشمهایت را می گیرم؟
یا تو؟
که بچه گانه شعرم را خط خطی می کنی؟
کدامیک عاشق تریم؟
من؟
که ذره ذره وجودم چون شمع در حسرت نگاهت آب می شود؟
یا تو؟
که شعله نگاهت هردم شعله ور نگشته خاکسترم می کند؟
کدامیک بازیگوش تریم؟
من؟
که دلم بازیچه بازی موهایت در نسیم هر لحظه به
شوق بوییدن زلفت می تپد؟
یا تو؟
که با هر کرشمه ات بیچاره دلم را به بازی گرفته ای؟
… ها؟! …کدامیک؟
ساده ی ساده ...
از دست می روند ..!
همه ی آن چیز ها که .....
سخت سخت ... به دست آمدند !..
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذار سـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه!!!
خـورشـیـد کـه تـابـیـد... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت،
نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت...
دلم یه قایق می خواد پر از ارامش
یه قایق که بره و بره و تن سردمو با خودش ببره
تا جایی که همه دنبالم بگردن و دلشون واسم تنگ شه
بگن اگه بود میزاشتیم اون گلای تو باغچرو اب بده
من حالا یه قایق پیدا کردم ولی یه مشکل داره
قایق ارامش من پارو نداره!!!!!!
ایـن روزهـا،
بـا تـو،
بـه وسـعـت تـمـام نـداشـتـه هـایـم،
حـرف دارم…
امـا مـجـالـی نـیـسـت تـا بـنـشـیـنـی بـه پـای ایـن هـمـه حـرف،
دلـم تـنـگ اسـت،
فـقـط بـرای حـرف زدن بـا تـو…
دیـگـر نـمـیـدانـم چـه کـنـم، یـا چـه بـگـویـم…
خـسـتـه ام،
کـمـی هـم بـیـشـتـر… فـراتـر از تـصـورت…
سـخـت اسـت بـرایـم تـوصـیـفـش…
تـا بـه حـال نـمـیـدانـم،
دیـده ای درمـانـدگـی و بـی قـراری هـای من را یـا نـه…؟
بـغـض فـرو خـورده در گـلـویـم
بـهـانـه گـیـری هـای دل بـی قـرارم
و یـا…غـم نـهـفـتـه در نـگـاهـم،…
کـه بـه خـدا قـسـم،
هـیـچ یـک از ایـن هـا، دیـدن نـدارد…
باهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم . . .
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟
!وقتی کســی
جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….میگویــند :
عاشــقت
هســتند برای همیشه نه ……فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !و این است بازی باهــم بودن..
بیــــا
باید امشب جور دیگر نگریست
جور دیگر گونه ای دیگر گریست
و حالا من به آرامش خواهم رسید
اما بدون تو آرامشی که دیگران آن را به این نام میخوانند
اما من آن را فلاکتی میخوانم و بس
اینجا شادی برای من معنا ندارد
هنوز سردرگمم که آیا تورا فراموش کنم یا نه
آیا به امید روزی بنشینم که تو مرا میبینی یا نه
اینجا فقط تنهایی و غم و انتظار معنا دارد
تاریک است و بی روح
حتی پرنده ای در آن پر نمیزد
حتی صدای خنده ی کودکی شنیده نمی شود
فقط صدای ناله ی من گاه گاه بلند می شود
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"